پشت دریاها


قایقی خواهم ساخت،


خواهم انداخت به آب.


پشت دریاها شهری است


که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است


بام‌ها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می‌نگرند


دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است


مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند


که به یک شعله، به یک خواب لطیف


خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود


و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد


پشت دریا شهری است


که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است


شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.


پشت دریاها شهری ست


قایقی باید ساخت


 





به باغ هم‌سفران


صدا کن مرا


صدای تو خوب است


صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است


که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.


در ابعاد این عصر خاموش


من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم


بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است


و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش‌بینی نمی‌کرد


و خاصیت عشق این است.


کسی نیست،


بیا زندگی را بیم، آن وقت


میان دو دیدار قسمت کنیم.


**************


واحه‌ای در لحظه


به سراغ من اگر می‌آیید،


پشت هیچستانم.


پشت هیچستان جایی است


پشت هیچستان رگ‌های هوا پر قاصدهایی است


که خبر می‌آرند، از گل وا شده دورترین بوته خاک.


آدم اینجا تنهاست


و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.


به سراغ من اگر می‌آیید،


نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد


چینی نازک تنهایی من.


 



 


صدای پای آب سهراب سپهری


 


صدای پای آب یکی از طولانی‌ترین شعرهای نو زبان فارسی و از زیباترین آنها است. شاعر در این شعر ابتدا خود را معرفی کرده و سپس به سفرهایش و آنچه از آنها آموخته اشاره می‌کند. گروه فرهنگ و هنر ستاره بند ابتدایی، یکی از بندهای زیبای میانی و بند آخر از این شعر را برای شما برگزیده است.


 


صدای پای آب


نثار شب‌های خاموش مادرم!


 


 


اهل کاشانم


روزگارم بد نیست.


تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.


مادری دارم، بهتر از برگ درخت.


دوستانی‌، بهتر از آب روان.


و خدایی که در این نزدیکی است:


لای این شب بوها، پای آن کاج بلند.


روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.


من مسلمانم.


قبله ام یک گل سرخ.


جانمازم چشمه، مهرم نور.


دشت سجاده من.


من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم.


در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف.


سنگ از پشت نمازم پیداست:


همه ذرات نمازم متبلور شده است.


من نمازم را وقتی می‌خوانم


که اذانش را باد، گفته باد سر گلدسته سرو


من نمازم را پی «تکبیره الاحرام» علف می‌خوانم،


پی «قد قامت» موج.


کعبه‌ام بر لب آب


کعبه‌ام زیر اقاقی‌هاست.


کعبه‌ام مثل نسیم، می‌رود باغ به باغ، می‌رود شهر به شهر.


«حجر الاسود» من روشنی باغچه است.


 


اهل کاشانم.


پیشه ام نقاشی است:


گاه گاهی قفسی می‌سازم با رنگ، می‌فروشم به شما


تا به آواز شقایق که در آن زندانی است


دل تنهایی تان تازه شود.


چه خیالی، چه خیالی، . می‌دانم


پرده ام بی جان است


خوب می‌دانم، حوض نقاشی من بی ماهی است.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جویبار روان طرح و بنای خشکه چین ابن سینا خدمات خودرویی پاکان آموزش کامپیوتر قربانی در آیین زرتشتی keshavarzi عاشقانه